چکیده
دولت ایالات متحده امریکا به عنوان بزرگترین بازیگر سیستم بین الملل، دارای بیشترین تاثیر بر سیاست بین الملل است و سیاست خارجی و دفاعی این کشور بیشترین تاثیرات را در ثبات یا تغییر سیستم بینالملل دارد . سیاست دفاعی این کشور که یکی از مهمترین ابزارهای کنش آن در جهان است، از این ابزار سیاست خارجیاش به کرات در طول تاریخ استقلال خود استفاده کرده است. مجتمع های نظامی- صنعتی که از سه گروه سیاستمداران دولتی و دفاعی، برخی اعضای کنگره و صنایع دفاعی تشکیل شده، توانسته است از این سیاستهای دفاعی به نحو چشمگیری منتفع شود. مجتمع های نظامی- صنعتی به کمک قدرت و نفوذی که در نتیجه سیاستهای نظامیگری ایالات متحده بدست آورده است، توانسته است به عنوان یک بلوک گروه منافع قوی در رقابت با گروههای منافع دیگر در زمینه سیاستهای دفاعی و امنیتی نفوذ زیادی را در اعمال نفوذ بر طراحی سیاست دفاعی ایالات متحده اعمال کند. این بلوک گروه منافع همپیوند با نومحافظهکاران، با اتفاق افتادن حادثه یازده سپتامبر، بهانه کافی برای افزایش سیاستهای تهاجمی و هژمونیگرای ایالات متحده را بدست آورد و توانست نقش بیشتری را در تصمیم سازی سیاست دفاعی ایالات متحده ایفا کند و باعث به شدت تهاجمی شدن سیاستهای دفاعی دولت بوش پسر شود. به دلیل محیط تکثرگرای نظام سیاسی ایالات متحده امریکا و اعمال نفوذ انواع گروههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متنوع بر تصمیم سازی دولتمردان آن، به نظر می رسد الگوی تصمیم سازی تکثرگرا ابزار مناسبی را برای تحلیل نفوذ مجتمع های نظامی- صنعتی بر تصمیم سازی دفاعی ایالات متحده امریکا در دوره ریاست جمهوری بوش پسر در اختیار ما قرار دهد. با توجه به این مهم در این رساله ضمن تلاش برای اثبات فرضیه پژوهش مبنی بر تبدیل شدن سیاست دفاعی ایالات متحده از دکترین تدافعی و بازدارنده به دکترین تهاجمی جنگ پیشگیرانه بعد از سال 2000 میلادی توسط مجتمع های نظامی- صنعتی ، به دنبال پاسخ مناسب در مورد نقش مجتمع های نظامی- صنعتی در سیاستگذاری دفاعی ایالات متحده در دوره ریاست جمهوری بوش هستیم.
برای دانلود متن کامل پایان نامه اینجا کلیک کنید